سفارش تبلیغ
صبا ویژن


۩۞۩رپ و رپ و ؟؟ ۩۞۩

دلم برات تنگ شده.....اما من...من میتونم این دوری رو تحمل کنم... به فاصله ها فکر نمیکنم ...... میدونی چرا؟؟ آخه... جای نگاهت رو نگاهم مونده.....هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام کنم....رد احساست روی دلم جا مونده ... میتونم تپشهای قلبت رو بشمارم...........چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف میزنن.......حالا چطور بگم تنهام؟؟چطور بگم تو نیستی؟؟چطور بگم با من نیستی؟؟آره!خودت میدونی....میدونی که همیشه با منی....میدونی که تو،توی لحظه لحظه های من جاری هستی....آخه...تو،توی قلب منی...آره!تو قلب من....برای همینه که همیشه با منی...برای همینه که حتی یه لحظه هم ازم دور نیستی...برای همینه که میتونم دوریت رو تحمل کنم...آخه هر وقت دلم برات تنگ میشه...هر وقت حس میکنم دیگه طاقت ندارم....دیگه نمیتونم تحمل کنم...دستامو میذارم رو صورتم و یه نفس عمیق میکشم....دستامو که بو میکنم مست میشم...مست از عطر ت. صدای مهربونت رو میشنوم ...و آخر همهء اینها...به یه چیز میرسم.....به عشق و به تو.....آره...به تو....اونوقت دلتنگیم بر طرف میشه...اونوقت تو رو نزدیکتر از همیشه حس میکنم....اونوقت دیگه تنها نیستم
حالا من این تنهایی رو خیلی خیلی دوسش دارم.. به این تنهایی دل بستم...حالا میدونم که این تنهایی خالی نیست...پر از یاد عشقه.. پر از اشکهای گرم عاشقونه

 نازم به ناز کسی که به ناز ش ننازد

 

 

عاشقانه ی امروز  (((در دادگاه عشق ... قسمم قلبم بود وکیلم دلم و حضار جمعی از عاشقان و دلسوختگان. قاضی نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن تو اعلام کرد و پس محکوم شدم به تنهایی و مرگ . کنار چوبه ی دار از من خواستند تا آخرین خواسته ام را بگویم و ومن گفتم به تو بگویند ... دوستت دارم)))


نوشته شده در جمعه 87/2/27 ساعت 1:21 صبح توسط رضا| نظرات ( )

دنیا را بد ساختن .. کسی را که دوست داری . تو را دوست نمی دارد .. کسی که تو را دوست دارد . تو دوستش نمی داری .. اما کسی که تو دوستش داری و اوهم تو را دوست دارد به رسم و آیین هرگز به هم نمی رسید و این رنجاست

 

 

 

ببخشید که کوتاه بود  .دفعه ی بعد جبران میکنم

 

 

Reza joooon

 

 

 


نوشته شده در سه شنبه 87/2/24 ساعت 12:58 صبح توسط رضا| نظرات ( )

 

 .................................................................................................................................................................

 

برسنگ قبر من بنویسید خسته بود
اهل زمین نبود نمازش شکسته بود
برسنگ قبر من بنویسید شیشه بود
تنها از این نظر که سراپا شکسته بود
بر سنگ قبر من بنویسید پاک بود
چشمان او که دائماً از اشک شسته بود
بر سنگ قبر من بنویسید این درخت
عمری برای هر تیشه و تبر دسته بود
بر سنگ قبر من بنویسید کل عمر
پشت دری که باز نمی شد نشسته بود

...........................................................................

.......................................................................................................................................................

........................................................................................................................................

 

 .......................................................................
......................................................................
 ........................................................................

..............................................................................................................................................................

امیدوارم که خوشت اومده باشه .ممنون میشم نظر بدی
Reza

نوشته شده در شنبه 87/2/14 ساعت 7:38 عصر توسط رضا| نظرات ( )

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت

جاوا اسکریپت

< > dariushkamani.blogfa.com

> پ10084;ـو

کد ماوس