۩۞۩رپ و رپ و ؟؟ ۩۞۩
دیگه بسه تو قفسی که این دنیا واسمون ساخته زندگی کردن... دیگه بسه غصه خوردن... دیگه بسه چشم به راه بودن برای تو... تو رفتی منم رفتنیم با این تفاوت که تو به سوی آینده ات رفتی... ولی من هنوز تو گذشته جا موندم... دیگه پاهایم یاری رفتن بهم نمیدن... دیگه بالهایی که با آرزوهای محالمون واسم مهیا کرده بودی گشوده نمی شوند... می خوام برم از این دیار... تو میگی کجا برم؟ هر جا که برم خیالت ولم نمیکنه... نیستی که ببینی دیگه هم زندگیم شده رویای شیرین تو... آخه با انصاف به منم حق بده... منم دلم می خواست همیشه با تو باشم... ولی به چشم خودت دیدی که نشد...! پس به خاطر من اگه هنوزم دوستم داری در مسیر سرنوشتت حرکت کن... بیشتر از این به خودت عذاب نده... ازت خواهش میکنم اگه هنوز فراموشم نکردی... سخته بگم: ولی میگم: من حقیر را از یادت ببر... اگه دوستم داری نذار بیشتر از این قربانی بشیم... عشق من و تنها کسی که دوستش دارم ..... لحظه ها چه تنبل هستند و دقایق انتظار چه دیر می گذرد ، برای جنگ کردن همیشه وقت هست ولی برای دوست داشتن وقت کم است . می گویند شیشه ها احساس ندارند ولی وقتی بر روی پنجره بخار گرفته ای نوشتم دوستت دارم آرام گریست . در این تاریکی شب تنها نشسته و در تنهایی خود به یاد تو و برای تو نامه می نگارم ای عزیزم . عزیزم این را بدون که همیشه دوستت داشتم و دارم و خواهم داشت حتی اگه تو مرا فراموشم کنی تو را هرگز فراموش نمی کنم و حتی اگه تو دوستم نداشته باشی ولی من دوستت دارم . زندگی آتشکده ای است در دل شبها زندگی عشق خاموش اما پر غوغاست زندگی رفیقی است نیمه راه زندگی قطره ایست در دل دریاها زندگی آئینه پاک سجده گاهم است زندگی محرم اسرار وجودم زندگی ریشه ده آینده در وجودم آری زندگی زیباست
نمی دانم چرا ویرانم امشب ز فکر آسمان گریانم امشب ز روی سرد وبی روح زمانه به سوی آسمان نالانم امشب ز رنج خانمان سوز جدایی خدای من چه بی سامانم امشب عشق رازی است مقدس. برای کسانی که عاشقند، عشق برای همیشه بیکلام میماند؛ هرگاه دفتر محبت را ورق زدی، هرگاه زیر پایت خشخش برگها را احساس کردی، هرگاه در میان ستارگان آسمان تک ستاره خاموش دیدی، برای یک بار در گوشهای از ذهن خود نه به زبان بلکه از ته قلب خود بگو: یادت بخیر هی عنکبوت غم، نتن بهر من تار غصه که پروانه ی دل من بالاتر از تو به سوی اوج پرواز می کند خیالت را خوش نساز که نسیم و بادی پروانه ام را به تار تو سپارد چرا که آن روز باشد لحظه ی افتادن تو که آتش شوق پرواز من به سوی اوج، خواهد سوزاند دام پوشالی تو را نتن بهر من تار غصه... که پروانه ی من به اوج فکر می کند آری،نقطه ی اوج که بی تاب است پروانه ام برای نشستن بر دستان مهربانش تا خاکستر شود از گرمای عشق و مهربانیش خدای مهربانم دوستت دارم پروانه ی دلم به شوق تو به سوی تو می آید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یک کلام،خدا تو بهترینی مرگ،خوابی شیرین، در آغوش خاک گرم که جسم سرد مرا در آغوش میگیرد تا همه ی بی مهری ها وسردی ها و نامردی ها را به فراموشی بسپارم. و با چه محبتی مهرش را نثارم میکند بی منت. و باد که با وزش بر روی خاکم و نوازشی دلنشین آرامم می کند و در لابه لای درختان برایم آوار می خواند و درختان برایم دست می زنند و حال با این یاران دیگر احساس تنهایی نخواهم کرد. مرگ زیباست برای جسم سردم و روح بلند پروازم که باز خواهد گشت در آغوش گرم وبی نهایت محبت او.
گفتی مثل یه کوه پشت سرتم،بهم تکیه کن تکیه کردم،اما افتادم،آخه فقط غبار بودی گفتی زمین زیر پاتم،محکم قدم بردار محکم برداشتم،اما خوردم زمین،آخه تو یخ بودی گفتی چترتم،برو زیر بارون رفتم،اما خیس شدم،آخه تو بسته بودی گفتی خودکارتم،بنویس هرچه دل تنگت می خواهد نوشتم،اما ننوشت،آخه تو تموم شده بودی گفتی سنگ صبورتم،باهام حرف بزن حرف زدم،اما خورد شدم،آخه تو کلوخ بودی گفتی جا سویچیتم،کلیدت رو بده به من دادم،اما خسته شدم،آخه تو دلم رو واسه همه باز کردی گفتی قاب عکستم،عکست رو بده من دادم،اما شکستم،آخه وقتی قاب افتاد شکست زیر عکسم،عکس یکی دیگه بود گفتی رفیقتم،بزن قدش زدم،اما تو محو شدی،آخه تو حباب بودی حالا من میگم:هی رفیق پاشو از خواب،سرتو از رو شونم بردار... چیه ؟فکر کردی خواستم با بهم زدن خوابت تلافی کنم ؟ نه ! خواستم بگم رسیدیم ته خط، کل مسیر خواب بودی مسیر رفاقت...
دوستتون دارم الهی آتش عشقم به جان زد **** شرر زان شعله بر استخوان زد کنار برکه ی دلم نشستم و نیامدی دوباره در سکوت خود شکستم و نیامدی سوال کردم از خدا نشانه ی خانه ی تو را سکوت کرد و در سکوت شکستم و نیامدی چه شبی بود و چه فرخنده شبی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ سر گشودم به بهانه ی عشق تنها! و تنها به بهای نگاهت زن...دانی شده ام در اوین تنت! می فشارم تمام شعرم را بر لبت کلمات پرتر از هر پرنده! آسمان ابر تر از خواجه که این پلکهای پر چم...تر از بارانند! شلاقندو شعر! در بند گیسویت بند اول گیس دل ...بند این شورشی دیوانه! وقتی به سرش زد به سرش زد که بسوزد...! و سوخت پیش از تولد آتش که سیاوش خلیل تن شده در من! آه این لبک نی چوپان در نوازش خوابیست! که فردا تداوم ولگردی خورشید در فرازو نشیب انسان است...! @@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@ کیست که بتواند آتش بر کف دست نهد و با یاد کوه های پر برف قفقاز خود را سرگرم کند یا تیغ تیز گرسنگی را با یاد سفرهای رنگارنگ کند کند پا برهنه در برف دی ماه فرو غلطد و به آفتاب تموز ............................................................................................................................ سیزده هرکول بر درگاه معبد یونان خاکستر شد و آن هر سیزده من بودم. سیصد هزار دست سیصد هزار خدا در تپه های قصر خدایان در حلقه های زنجیر یکی شد و آن هر سیصد هزار منم. آه! من سه نوید سه برادری من سیزده قربانی سیزده هرکول بوده ام و من اکنون عقده ی ناگشودنی سیصد هزار دستم.............. :::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: در سرزمین عشق رشته کوهی است به نام صفا که این رشته کوه آبرفتی دارد به نام وفا و این آبرفت به پیچی می رسد به نام وداع به امید اینکه هگز به این پیچ نرسیم
نمی گم که رو زمین عاشق ترینم نمیگم برای تو من بهترینم نمی گم که ثروت دنیا رو دارم نمیگم که قدرت خدارو دارم نمیگم که خورشید و برات میارم نمیگم ستاره تو شبات میارم نمیگم که قصری از طلا میسازم نمیگم پلی زلاله ها میسازم نمیگم با موندنم غم دیگه مرده نمیگم خدا تورو به من سپرده من میگم معنی عشق من توهستی من میگم تنها امید من تو هستی من میگم یه قلب پاک و ساده دارم من میگ فدای تو هر چی که دارم من میگم غم اگه داری با تو هستم من میگم تنها با عشقت زنده هستم
پاییز را دوست دارم چون فصل غم است... غم را دوست دارم چون حرف دل است... دل را دوست دارم چون عشق را به من آموخت... عشق را دوست دارم چون تو را با من اشنا کرد هیچ چیز سختر از انتظار نیست به تو بفهماند که دوستت دارد زیبا می ارزد بین من و عشق تو فاصله ای نیست گفتم کمی صبر کن گوش به من ده گفتی که نه باید برم حوصله ای نیست گفتم کمی فکر خودم باشم و آن وقت جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست رفتی تو خدا پشتو پناهت ، به سلامت بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست گریه هایم بی صداست عشق من بی انتهاست رد پای اشکهایم را بگیر تا بدانی خانه عاشق کجاست
آن شب دور که چون خواب خوش از دیده پرید
کودک قلب من این قصه ی شاد
از لبان تو شنید :
زندگی رویا نیست
زندگی زیبایی ست
می توان
بر درختی تهی از بار ، زدن پیوندی
می توان در دل این مزرعه ی خشک و تهی بذری ریخت
می توان
از میان فاصله ها را برداشت
دل من با دل تو
هر دو بیزار از این فاصله هاست
آن هم انتظار برای لحظه ای که یک آشنا صدایت کند و
اما هر چقدر هم که انتظار سخت باشد به آن لحظه ی
پس انتظار می کشم تا آن لحظه
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |